شمع بود، اما کوچک بود. نور هم داشت اما کم بود.
شمعی که کوچک بود و کم، برای سوختن پروانه بس بود.
مردم گفتند: شمع عشق است و پروانه عاشق.
و زمین پر از شمع و پروانه شد.
پروانه ها سوختند و شمع ها تمام شدند.
خدا گفت: شمعی باید دور، شمعی که نسوزد، شمعی که بماند.
پروانه ای که به شمع نزدیک می شود و می سوزد، عاشق نیست.
شب بود، خدا شمع روشن کرد.
شمع خدا ماه بود. شمع خدا دور بود.
شمع خدا پروانه می خواست. لیلی، پروانه اش شد.
بال پروانه های کوچک زود می سوزد، زیرا شمع ها، زیادی نزدیکند.
بال لیلی هرگز نمی سوزد. لیلی پروانه شمع خداست.
شمع خدا ماه است. ماه روشن است؛ اما نمی سوزد.
لیلی تا ابد زیر خنکای شمع خدا می رقصد
آخرین ارسال های انجمن
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
فعال کردن قابلیت Live tile در ویندوز 8 | 0 | 68 | setiya |
دوست دارم شمع باشم (علی اکبر دلفی) | 0 | 70 | setiya |
داستان آموزنده بادکنک من | 0 | 75 | setiya |
اس ام اس تسلیت اربعین حسینی | 0 | 80 | setiya |
اس ام اس های خنده دار و طنز ضد پسر | 0 | 64 | setiya |
آزمون عشق | 0 | 70 | mahtab |
داستان کوتاه عُقابی که مُرغ شد ! | 0 | 68 | mahtab |
عیبیابی در ویندوز 8.1 | 0 | 86 | mahtab |
شعر زیبای پارینه (مهدی اخوان ثالث) | 0 | 78 | mahtab |
اس ام اس خنده دار و سرکاری عید قربان | 0 | 71 | mahtab |